menusearch
majidy.ir

اولین مرخصی در زمان جنگ

سخن روز
جستجو
۱۳۹۶/۳/۱۹ جمعه
(0)
(0)
اولین مرخصی در زمان جنگ
اولین مرخصی در زمان جنگ
خاطرۀ اولین مرخصی - بهار 1366
وقتی برای اولین بار مرخصی گرفتم و باامریه رسیدم تهران خیلی ذوق داشتم .... درسته بار دوم بود میرفتم منطقه ولی بار اول بود که مرخصی میگرفتم .
رسیدم که منزل از خستگی راه به توصیه مادرم رفتم زیر زمین که بخوابم ! خیلی خسته بودم ولی دلم آشوب بود. تو جای خودم بلند شدم نشستم. قران رو برداشتم همینطور بازکردم ......... خیلی برام عجیب بود....این آیه شریف اومده بود:
" ....... وبشر الصابرین الذین اذا اصابتهم مصیبة قالوا انا لله وانا الیه راجعون "
داشتم فکر میکردم از چی باید صبر کنم این آیه یعنی چه ؟ ناگهان زنگ زیرزمین که با بالا یکی بود به صدا در اومد. پستچی بود!( اون روزا که مثل الان موبایل که سهله، تو خونه ها حتی تلفن هم نبود). کنجکاو شدم اومدم بالا دیدم نامه دارم !! از منطقه بود!
از خوشحالی و استرس نمیدونستم چکار باید بکنم. از برادر خسروانی بود،
وقتی بازش کردم تا ساعتها گریه میکردم. خبر شهادت دوتا از دوستان در لشگر 27 حضرت رسول بود....هردو اسمشون مجتبی بود و واقعا انتخاب شده بودن.....
یکبار با برادر علی رفته بودیم خونه اقا مجتبی !!! یه اتاق با چند تا خواهر و برادر قد و نیم قد بدون پدر ! خرجی همه را آقا مجتبی باید در میاورد، حالا هر دو شهید شده بودند و خانواده سرپرست نوجوان خودش رو هم از دست داده بود.... فقط بغض و گریه و بغل کردن قران کمی آرومم کرد نمیدونستم باید به کی درد فراق اینها رو بگم .... علی که منطقه بود. تلفن هم نبود و نداشتیم .......تازه اگر بود باید به کی زنگ میزدم و چه میگفتم ؟
الان سالها از آن موقع میگذرد و فرازو نشیبهای زیادی انقلاب داشته ....از پایان غم انگیز جنگ تا رحلت امام امت.........اما واقعا باید صبر کرد نه برای دل خودمون برای خدا. اونی که برای دلش صبر میکنه صابر نیست !!! اونی که برای خدا صبر میکنه صابره ......
الصبر مفتاح الفرج .....
یوسف مجیدی
30 اردیبهشت 1396